سرنوشت رتبه های برتر کنکور
رتبه برتر کنکور شدن آرزو خیلی از داوطلبین است. همه داوطلبین کنکور فرض میکنند که با رتبه کنکور شدن آیندهشان تضمین میشود و به فرد موفقی تبدیل میشوند. ولی آیا این فرض درستی است؟ آیا رتبه های کنکور آینده خوبی دارند؟ سرنوشت رتبه های کنکور سال های پیش چه بوده؟ در ادامه این مطلب به سرنوشت رتبه های کنکور میپردازیم.
مژگان قاسمی
مژگان قاسمی رتبه ۳ کنکور ریاضی سال ۱۳۸۷ و رتبه ۴ کنکور هنر 1400، حالا یک دانش آموخته رشته مهندسی کامپیوتر است که تنها ۴ سال لیسانس را تحصیل کرد و سپس درس را رها کرد و وارد بازار کار شد. او از جمله نفراتی است که ماندن را به رفتن از ایران ترجیح داده و امروزه در حوزه کامپیوتر در یک شرکت خصوصی فعال است. او عدم تحصیل خود را به علت عدم ضرورت دیدن بیان کرده است.
مسیری که خود او از آن راضی است و توانسته سریعتر به بازار کار ورود پیدا کند. او را میتوان از نفرات با استعداد بیان کرد که توانسته مسیر بسیار طولانی را سپری سازد و امروزه نیز از جایگاه خود در رشته کامپیوتر کاملاً خرسند است. پس میبینید که قرار نیست رتبه های برتر ۱۰ سال اخیر در جایگاه خیلی خاص تری از بقیه باشند، فقط مسیر رسیدن آنها کمی کوتاه تر میشود.
سعید مفتی آسان
یکی از نفرات برتر رتبه شده در کنکور ریاضی سال ۹۰ است که امروزه نیز در حال فعالیت در رشته مکانیک به صورت کارخانهای است. او پس از مقطع لیسانس در دانشگاه شریف اقدام به ادامه تحصیل مقطع ارشد داده است و امروز که با شما صحبت میکنیم، بعد از گذران از دوران سربازی در یک شرکت صنعتی خوب در حال فعالیت است.
هانیه زراعتکار
هانیه زراعت کار رتبه ۹ کنکور انسانی سال ۸۷ ویکی از بهترین قبولیها در کنکور سال ۸۷ است که امروزه در منزل به نگهداری از فرزندان خود میپردازد. البته او که مدارج تحصیلی را سپری کرده و امروزه دکتری روان شناسی کودکان دارد که معتقد است به آن طوری که باید و شاید به این موضوع پرداخته نمیشود. هانیه زراعتکار معتقد است دبیرستان بهتر از دانشجویی حتی در مقاطع ارشد و دکتری است.
هانیه ازدواج کرده است و حالا یک فرزند خردسال دارد. آن زمان که همه داوطلبینی که عاشق رشته وکالت بودند و دوست داشتند از قانون دفاع کنند و از حق حرف بزنند، او به این رشته پرطرفدار پشت کرد و رشته روانشناسی را انتخاب کرد و در شهر محل زندگیاش یعنی تهران و در دانشگاه تهران درس خواند. حالا او، دانشجوی دکتری در رشته روانشناسی سلامت است و یکی دو سال دیگر فارغالتحصیل میشود. او اما با محیط کار، بیگانه نیست، هرچند که حالا در کنار خواندن درس، خانهدار است، چند سالی را قبل از اینکه فرزند خردسالش به دنیا بیاید، در یک کلینیک، به کار روانشناسی مشغول بوده است. برای هانیه هم مانند بسیاری از هم نسلانش، انتظارات برآورده نشده است. ورود به دانشگاه آنطور که فکر میکرده، نبوده است. او به ما میگوید: «در همان ترمهای اول متوجه شدم که سطح علمی و نظم برنامههای درسی در دانشگاه، نسبت به دبیرستان خیلی متفاوت است. در دبیرستان همهچیز بهتر بود.» این اما تنها مشکلاتی نیست که در رشته زراعتکار وجود دارد. دانشجوی دکتری رشته روانشناسی سلامت معتقد است که جایگاه رشتهای که در آن در حال تحصیل است، آنطور که بایدوشاید ارج نهاده نمیشود. او میگوید: «در رشتهای که من درس خواندم، بسیاری از داوطلبین رشته تجربی وارد شدند، کسانی که انتظار داشتند پزشکی قبول شوند اما وارد این رشته شدند.» هانیه معتقد است که انحصار رشته تحصیلیاش در دستان روانشناسان و پزشکان است. با همه اینها اما او امید دارد که بعد از فارغالتحصیلی، در رشته رواندرمانی مشغول به کار شود.
فرهنگ دانشفرد؛ رتبه یک کنکور زبانهای خارجی- سال ۸۷
فرهنگ در دبیرستان رشته علوم ریاضی خوانده بود و اتفاقاً در سال ۸۷ هم با رتبه ۵۰۰، در همین رشته قبول شد. در ابتدا هم رشته مکانیک را انتخاب کرد. خیلی زود اما انصراف داد و به رشتهای که رتبه نخست را کسب کرده بود، برگشت. او دراینباره به ما میگوید: «محیط آموزشی در زبان انگلیسی شکل دیگری است. همه خوشحالترند و همه دانشجویان هم صمیمی هستند.» هم علاقه به رشته زبان انگلیسی و هم محیط آموزشی جذاب باعث شد دانشفرد در این رشته بماند و حتی تا دکتری پیش برود. نکته جالب درباره او اما ماندن در شهرش، شیراز است. او معتقد است شهرش دانشگاههای خوبی دارد و ماندن در شهری که هم زندگی میکند و هم اینکه شرایط آموزشی خوبی دارد، چه ایرادی دارد. درخشش او اما در رشتهای که به آن علاقه داشت تنها به کسب رتبه یکی در کنکور سراسری ختم نشد. در آزمون کارشناسی ارشد هم در سال ۹۴، به رتبه یک کشوری رسید و برای دکتری از طرف بنیاد ملی نخبگان، بورسیه شهید احدی شد. فرهنگ حالا دانشجوی دکترای رشته آموزش زبان انگلیسی است و در دانشگاه محل تحصیلش هم بهعنوان استاد تدریس میکند. فرهنگ از انتخابش ناراضی نیست. چند سال دیگر او فارغالتحصیل میشود و امیدوار است کرسی هیئتعلمی در یک دانشگاه را به دست بیاورد.
سارا عامری، رتبه ۲ کنکور زبان سال ۹۰
سارا عامری هم مثل خیلی از دانشجویان برتر دیگر، برای ادامه تحصیل به کانادا رفته است. پدر سارا میگوید او کارشناسی و کارشناسی ارشدش را در رشته زبان و ادبیات انگلیسی دانشگاه تهران خواند و برای مقطع دکترا، تصمیم به مهاجرت گرفت: «بههرحال دانشگاههایی مانند دانشگاه تورنتو امکانات و شرایط بهتری دارد که سارا ترجیح داد مقطع دکترایش را آنجا بگذراند. من هم با تصمیمش موافق بودم. به نظر من خیلی خوب است انسان تجربههای مختلفی داشته باشد و حضور در موقعیتهای مختلف و شاید بهتری را تجربه کند. درواقع من راضی بودم دخترم دیگر جاهای دنیا را هم ببیند و چیزهای زیادی یاد بگیرد.» وقتی درباره قصد بازگشت خانم عامری به کشور میپرسیم، پدرش کمی مکث میکند و میگوید: «فعلاً قصدی برای برگشت ندارد مگر اینکه شرایط بهگونهای دیگر پیش برود.»
فاطمه زبرجد؛ رتبه۳ کنکور علوم انسانی سال ۸۹
فاطمه زبرجد، در همان روز اول یک انتخاب کرده و تا امروز پای همان انتخابش ایستاده است. او برای لیسانس، در رشته حقوق دانشگاه شهر خودش یعنی شیراز قبولشده است و فوقلیسانس و دکترایش را هم در همان دانشگاه و همان رشته و البته با معدل بسیار بالا و بدون کنکور ادامه داده است؛ حالا هم دانشجوی دکتراست و در همه سالها دانشجوی برتر دانشگاهشان بوده است.
رزومه فاطمه زبرجد برای این سالهای بعد از کنکور بسیار پربار است: «سال ۹۳ مدال برنز المپیاد دانشجویی کشوری در رشته حقوق را گرفتم. چندمقاله علمی و پژوهشی نوشتهام. در حال حاضر قاضی دادگستری هستم و بهطور همزمان هم در دانشگاه شیراز تدریس میکنم. ضمن اینکه در حال کار روی رسالهام هستم.»
موضوع جالب برای ما این بود که خانم زبرجد بهواسطه رتبه برتر در کنکور و این موفقیتهایی که در این سالها بهدست آورده است، هیچ وقت تصمیم به مهاجرت از شیراز به تهران یا حتی از ایران به دیگر کشورها نداشته است: «راستش را بخواهید، قصد من از درسخواندن و رتبه آوردن در کنکور هیچ وقت آمدن به تهران نبود. البته که بههرحال در پرتو این رتبه، اتفاقهای خوبی برایم افتاد، اما بیشتر از همهچیز میخواستم تواناییهایم را به خودم اثبات کنم و توانستم این کار را بکنم و به هدفهایم برسم و موفق باشم. ضمن اینکه شیراز هم شهر بدون امکاناتی نیست و برای خودش کلانشهری محسوب میشود. در دانشگاه شیراز فرصت برای رشد من زیاد بود و من از موقعیت فعلیام راضی هستم.»
بابک اسعدپور بهزادی؛ رتبه ۷ کنکور تجربی و رتبه یک زبان سال ۸۹
با اینکه رتبه اول گروه زبان انگلیسی بوده است اما سراغ رتبه هفتم علوم تجربیاش رفته و پزشکی دانشگاه تهران انتخاب اول و آخرش بوده است. آقای اسعدپور حالا بعد از ۹ سال، تخصص رادیولوژی در دانشگاه شهید بهشتی میخواند و اینطور که خودش میگوید از راهی که انتخاب کرده است تقریباً راضی است: «اگر میگویم تقریباً چون از پزشکی خواندن خیلی راضی هستم اما روی انتخاب رادیولوژی بهعنوان تخصص کمی شک داشتم و البته هنوز هم دارم. گاهی وقتها فکر میکنم میتوانستم انتخابهای بهتری داشته باشم ولی بههرحال، امروز من در این موقعیت هستم و ناشکری نمیکنم.»
اینطور که به نظر میرسید، بابک اسعدپور هیچوقت به ادامه تحصیل درجایی غیر از ایران فکر نکرده است: «من از راهی که آمدهام راضی هستم و از اول هم به دنبال چنین چیزی بودم. ادامه تحصیل در خارج از کشور و مهاجرت تحصیلی هیچوقت آن چیزی نبود که فکر من را درگیر خودش کند و برایش تلاش کنم.»
محمدرضا لمسهچی، رتبه یک کنکور علوم انسانی سال ۹۰
انتخاب رتبه اول علوم انسانی سال ۹۰، رشته روانشناسی در دانشگاه تهران بوده است. محمدرضا لمسهچی، کارشناسی ارشدش را هم در همان رشته و همان دانشگاه و با گرایش روانشناسی عمومی ادامه داده است، اما فعلاً درس خواندنش در همینجا متوقف شده است: «در آزمون دکترا شرکت کردهام اما چون خیلی آماده نبودم، آن چیزی که میخواستم قبول نشدم. برای همین در مصاحبه دانشگاههای دیگر شرکت نکردم و فعلاً هم دیگر زمانی برای شرکت دوباره در آزمون دکترا ندارم. این روزها منتظر هستم تا کارهای اداری دوره کارشناسی ارشدم تمام شود که مرحله جدید سربازی را شروع کنم.»
این روزها، آقای لمسهچی معلمی را انتخاب کرده است و در مدارس مختلف تدریس میکند: «ادبیات تخصصی، درسی است که در مدارس مختلف بهخصوص مدرسه دوران تحصیل خودم تدریس میکنم. بههرحال ادبیات رشتهای عمومیتر است و فرصت تدریس بیشتری نسبت به روانشناسی دارد.»
یاسمن فرازان، رتبه یک کنکور هنر سال ۹۰
یاسمن فرازان با رتبه یک کنکور هنر، رشته طراحی صنعتی در دانشگاه تهران خوانده و دوره کارشناسیاش را با نمرات خیلی خوب گذرانده است و حالا دوره کارشناسی ارشد را در یکی از دانشگاههای آلمان میگذراند. مادر یاسمن میگوید نزدیک به دو سال است او همراه همسرش به آلمان رفته و رشته طراحی رایانه میخواند: «با یاسمن که حرف میزنم، از جایی که هست و درسی که میخواند خیلی راضی است. هر دو آنها در دانشگاه دولتی درس میخوانند، حقوق خوبی از دانشگاه میگیرند و بیمه هم هستند و از زندگیشان خیلی راضی هستند.»
مادر خانم فرازان میگوید:«فعلاً از شرایطی که دارد راضی است و اگر قصد خواندن دکترا هم داشته باشد، ماندنش در آلمان حدود سه چهار سال دیگر طول میکشد، اما اینکه بخواهد بعد از تمام شدن درسش دوباره به ایران برگردد یا نه، بستگی به خودش و به شرایط زندگیاش دارد که هنوز درباره آن تصمیم نگرفته است. بههرحال موقعیت فعلی دخترم، موقعیت خوب و مناسبی است. یادم هست بنیاد ملی نخبگان ماهی ۱۳۰ هزار تومان به یاسمن حقوق میداد که هزینه کتاب و کرایه تاکسیاش هم نبود. این شرایط باعث شد یاسمن به مهاجرت تحصیلی فکرکند و به هدفش برسد.»
فرخ حیدری؛ رتبه ۶ کنکور تجربی سال ۸۶
۱۲ سال پیش که فرخ ۳۰ ساله در کنکور سراسری شرکت کرد، شکل دیگری فکر میکرد. آن زمان، او فکر میکرد که با قبولی در کنکور و ورود به دانشگاه قرار است که مرزهای دانش بشری جابهجا شود. فکری که با ورود به دانشگاه به شکل دیگری خود را نشان داد. او به ما میگوید: «دانشگاه آنطور که فکر میکردم پیش نمیرفت. آن زمان آرمانگرایانه فکر میکردم.» او رشته پزشکی دانشگاه تهران را انتخاب کرد. ورود به دانشگاه تهران به او نشان داد که کسب رتبه ششمی در کشور چیز عجیبی هم نیست: «بسیاری از همکلاسیهایم جزو رتبههای برتر بودند و بین من و آنها تفاوتی وجود نداشت.» انتظارات او، آنچه فکر میکرد در دانشگاه قرار است تأمین شود، برآورده نشد. او انتظار داشت با برنامههای منسجم، مسیر علامتگذاری شده که با اهداف مشخص نظام آموزشی همراه است، پیش خواهد رفت. اتفاقی که نیفتاد. هرچند در کنار تدریس در پزشکی، رتبه ششم رشته تجربی سال ۸۶، در دو رشته دیگر هم تحصیل کرد، اما از آنچه به او گذشته راضی نیست. چند ماه دیگر، فرخ از رشته گوش و حلق و بینی فارغالتحصیل میشود و باید خود را برای ورود به محیط کار آماده کند. او دلیل نارضایتیاش را این طور عنوان میکند: «در تمام این سالها، ماهانه حدود یک میلیون و ۵۰۰ هزار تومان از وزارتخانه دریافت کردم.» گلایهای که مختص بسیاری از دانشجویان دکتری است.
آرش غضنفری؛ رتبه ۷کنکور تجربی سال ۸۶
سال ۸۶، زمانی که آرش ۱۸ سال سن داشت، از دوگنبدان شهرستان گچساران استان محروم کهگیلویه و بویراحمد راهی تهران شد و هفت سال از عمرش را در دانشگاه تهران، پزشکی خواند. بعدازآن اما برای تحصیل در تخصص چشمپزشکی راهی شیراز شد و حالا بعد از چند ماه باید برای گذراندن طرح به شهرهای محروم برود. آرش در پاسخ به این سؤال که به شهر کوچکش برخواهد گشت یا نه میگوید: «هیچوقت به شهرم برنمیگردم.» او دلیل این پاسخ را امکانات کم شهرش و شرایط اقتصادی بدی که در شهرش وجود دارد عنوان میکند. هرچند که غضنفری معتقد است با شرایط موجود، با اشباع رشته پزشکی در شهرها و انحصار مطبها در دستان پزشکان قدیمی در شهرهای بزرگ، امیدی به کار در شهرهای بزرگ نیست. او توضیح میدهد که انتظاراتش برآورده نشده است: «در ۱۸ سالگی فکر میکردم به بهترین دانشگاه با بالاترین سطح علمی وارد میشوم.» این انتظار اما در سالهای اول خیلی زود، از بین رفت. او معتقد است شرایط دانشگاه هم ازنظر اقتصادی و هم از نظر فرهنگی با آن چیزی که فکر میکرده، متفاوت است. او میگوید: «اگر به گذشته برگردم، درس نمیخواندم و همان زمان مهاجرت میکردم، اما آن زمان امکان مهاجرت نداشتم.»